سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید ، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . [نهج البلاغه]

گروه اینترنتی انتظار یار

 پـــای درس عـــاشـــورا

 قسمت ششم

امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهى از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مى ‏رسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مى ‏رسد؛ براى این هم آماده بود.

ما به چه دلیل این مطلب را عرض مى ‏کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست مى ‏آوریم. من در میان کلمات حضرت ابى ‏عبداللَّه علیه ‏السلام، چند عبارت را انتخاب کرده ‏ام - البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان مى ‏کند - اوّل در مدینه؛ آن شبى که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»1 برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در کوچه‏ هاى مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن مى ‏دهى! چرا با خلیفه بیعت نمى ‏کنى؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!

حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و على ‏الاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»2؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظى کرد و بدرود گفت؛ آن وقتى که حاکمى مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمى مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت مى ‏خواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پاى اصل دین و نظام اسلامى در میان است و با حکومت کسى مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّى است، اشاره مى ‏کند. مسأله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است.

حضرت ابى عبداللَّه علیه ‏السّلام، هم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهایى با محمّدبن حنفیه داشت. به نظر من مى ‏رسد که این وصیّت، مربوط است به هنگامى که مى ‏خواست از مکه خارج شود. در ماه ذیحجّه هم که محمدبن حنفیه به مکه آمده بود، صحبتهایى با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنفیه، چیزى را به عنوان وصیّت نوشت و داد.

آن جا بعد از شهادت به وحدانیّت خدا و چه و چه، به این‏جا مى ‏رسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً»؛ یعنى کسانى اشتباه نکنند و تبلیغاتچیها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانى که این گوشه و آن گوشه، خروج مى ‏کنند براى این که قدرت را به چنگ بگیرند - براى خودنمایى، براى عیش و ظلم و فساد - وارد میدان مبارزه و جنگ مى ‏شود! کار ما از این قبیل نیست؛ «و انّما خرجت لطلب‏الاصلاح فى امّة جدّى»3. عنوان این کار، همین اصلاح است؛ مى ‏خواهم اصلاح کنم. این همان واجبى است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است.

این اصلاح، از طریق خروج است - خروج، یعنى قیام - حضرت در این وصیّتنامه، این را ذکر کرد - تقریباً تصریح به این معناست - یعنى اوّلاً مى ‏خواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه براى این است که حتماً باید برویم شهید شویم. نه؛ مى ‏خواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکى نیست. یک وقت شرایط، طورى است که انسان به حکومت مى ‏رسد و خودش زمام قدرت را به دست مى ‏گیرد؛ یک وقت نمى ‏تواند این کار را بکند - نمى ‏شود - شهید مى ‏شود. در عین حال هر دو، قیامِ براى اصلاح است.

بعد مى ‏فرماید: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى‏ عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى»4؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منکر است. این هم یک بیان دیگر.

حضرت در مکه، دو نامه نوشته است که: یکى به رؤساى بصره و یکى به رؤساى کوفه است. در نامه حضرت به رؤساى بصره، این‏طور آمده است: «و قد بعث رسولى الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الى کتاب اللَّه و سنة نبّیه فان سنّة قد امیتت و البدعة قدا حییت فان تسمعوا قولى اهدیکم الى سبیل الرّشاد»5؛ من مى ‏خواهم بدعت را از بین ببرم و سنّت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میرانده ‏اند و بدعت را زنده کرده ‏اند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنى مى ‏خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیاى اسلام و احیاى سنّت پیغمبر و نظام اسلامى است.

بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: «فلعمرى ما الامام الا الحاکم بالکتاب والقائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه على ذالک اللَّه والسلام6»؛ امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامى نمى ‏تواند کسى باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دورى از خدا و اینهاست. باید کسى باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنى در جامعه عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد.

«الداّئن بدین الحق»، یعنى آیین و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «والحابس نفسه على ذالک للّه»؛ ظاهراً معناى این جمله این است که خودش را در خطّ مستقیم الهى به هر کیفیّتى حفظ کند و اسیر جاذبه ‏هاى شیطانى و مادّى نشود؛ والسّلام. بنابراین، هدف را مشخّص مى ‏کند.

 

  پی نوشت ها :

   * از بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏ هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)  ـ 19/ 03/ 74

    1) بحارالانوار: ج 44، ص 325.

   2) بحارالانوار: ج 44، ص 325

  3) بحارالانوار: ج 44، ص 329

  4) بحارالانوار: ج 44، ص 329

  5) تاریخ طبرى: ج 7، ص 240

  6) بحارالانوار: ج 44، ص 335

 

 

یـــا لـــیــتــنـــا کــنــــا مــعــکم فـــافـــوز فـــوزاً عــظــیــمـــاً

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 




منتظر کوچولو ::: پنج شنبه 84/12/11::: ساعت 12:52 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 197


بازدید دیروز: 3


کل بازدید :58820
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
منتظر کوچولو
دعا کنین به حرفایی که می زنم بتونم عمل کنم یا علی!
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<